رسانه اقتصاد ترابری ایران

چهره‌ها

شنبه, 25 آذر 1402
مروری بر سرگذشت یکی از مدیران برجسته صنعت گردشگری کشور

شوق سفر؛ رنج حضر

کسب‌وکار در حوزه گردشگری در ایران با همه بی‌مهری‌های سیاستمداران و کوته‌فکری تصمیم‌گیران‏، یعنی خون دل‌ها خوردن و رنج دوران بردن، دیدن پرواز همسایه‌ها در اوج و درجا زدن وطن بر اثر کارشکنی‏ و هراس همیشگی از قفل و بست... دوام آوردن در سیل بنیان‌کن مصائب بی‌شمار هر روزه گردشگری در کشور تنها از دلسپردگان این مرزوبوم برمی‌آید. یکی از فعالان صنعت گردشگری که با وجود همه بادهای دلسردکننده‏، ریشه‌های پنجاه ساله خود را در این صنعت حفظ کرده، دکتر داوود فرزانه، مدیرعامل شرکت خدمات مسافرت هوایی و جهانگردی تعطیلات و بنیانگذار و رئیس هیئت‌مدیره گروه گردشگری مارکوپولو است. اهتمام او بر افزایش کیفیت و سرعت در ارائه خدمات گردشگری، باعث شده که شرکت تعطیلات تنها و اولین آژانس مسافرتی دارای تندیس طلایی در سه سال متوالی از سازمان حمایت از حقوق مصرف‌کنندگان شناخته شود. آژانس مارکوپولو نیز اولین شرکت عمده فروش تور در ایران است که با همکاری جمعی از مدیران شرکت‌های خدمات مسافرتی شکل گرفت و اکنون شرکت‌های زیرمجموعه متعددی در بخش ایرانگردی و جهانگردی دارد. فرزانه در کنار مدیریت این دو شرکت‌ پیشگام، برای پاسداشت ارثیه ماندگار پدری‏، ریاست هیئت‌مدیره مجمع خیرین مدرسه‌ساز شمیرانات را نیز بر عهده دارد. در ادامه‏ مروری بر سرگذشت پرسیاحت دکتر فرزانه‏، خواهیم داشت.

من در روز 19 آبان 133‌، در محله تجریش به دنیا آمدم و اصالتاً تجریشی هستم. ما دو خواهر و دو برادر هستیم. پدرم کارمند سازمان ثبت اسناد بود و علاقه زیادی به مسافرت داشت. با اینکه آن زمان امکانات سفر و وسایل رفاهی کم بود، ما از کودکی، همه 15 روز نوروز را با خودروی شخصی پدرم به شهرهای مختلف ایران سفر می‌کردیم، حتی به عراق، کربلا و نجف هم رفتیم. برای سفر به این شهرها، ابتدا به آبادان و اهواز می‌رفتیم که آن زمان آب‌وهوای خیلی خوبی داشت و در نوروز شکوفه‌ها باز می‌شد و به گرمی امروز نبود، پس از آن از مرز خسروی به طرف کاظمین و کربلا حرکت می‌کردیم، بعد هم نجف و… و من خاطرات بسیار خوبی از آن دوران دارم.

با این مقدمه می‌خواهم بگویم که بحث گردشگری از همان دوران در ذهن و دیدگاه من تاثیر خودش را گذاشته بود و عشق و علاقه به این کار را همان سفرها در من به وجود آورد. بد نیست در اینجا به این نکته اشاره کنم که اگرچه در آن زمان مشکلات چندانی بابت اخذ ویزا وجود نداشت، اما مانند امروز هم رفت‌وآمد به کشورهای خارجی در میان ایرانیان مرسوم نبود، با این حال، ما به‌صورت خانوادگی به خارج از کشور سفر می‌کردیم؛ حتی یک بار زمینی از طریق ترکیه به آلمان رفتیم و برگشتیم.

من بعد از گذراندن دوره دبیرستان، رشته زبان‌شناسی را در دانشکده ادبیات و زبان‌های خارجی خواندم و سپس وارد بازار کار شدم ولی بعدها به دلیل راه‌اندازی هلدینگ مارکوپولو، اداره و بهره‌برداری از چندین هتل و مشارکت در ساخت یک مجتمع گردشگری در یزد، به من دکترای افتخاری اشتغال‌زایی و کارآفرینی دادند.

راه‌اندازی شرکت هالیدی

تأسیس شرکت هالیدی به سال 1354 برمی‌گردد. پدرم‌، محمد فرزانه‌، دوستی داشت به نام آقای مصلح تهرانی که آن موقع چند بار با هم سفر رفته بودیم، او تورلیدر آژانسی بود که ما با آن آژانس به مسافرت می‌رفتیم. صحبت‌هایی که این آقا با پدرم کرد باعث شد که او در دوران بازنشستگی خود، شرکت هالیدی را در حوالی تجریش تاسیس کند. من آن زمان به دانشکده می‌رفتم، ولی برای کمک پدرم مشتاق بودم، چون به نظرم این شغل بسیار دوست‌داشتنی و جذاب به نظر می‌رسید، بنابراین پس از دانشگاه، کارم را نزد پدر ادامه دادم و پیش بردم.

آن زمان تعداد آژانس‌های مسافرتی در ایران بسیار محدود بود. به‌خاطر دارم کلا حدود 90 آژانس مسافرتی در سراسر ایران فعالیت داشتند که بیشتر در تهران، مشهد، شیراز و اصفهان مستقر بودند. در ابتدا، پدرم با حدود 12 کارمند شرکت هالیدی را راه‌اندازی کرد و بعد از انقلاب، نام شرکت به «تعطیلات» که ترجمه همان هالیدی است، تغییر یافت و در حال حاضر نزدیک به 50 سال از فعالیت این شرکت می‌گذرد.

ما از کودکی، همه 15 روز نوروز را با خودروی شخصی پدرم به شهرهای مختلف ایران سفر می‌کردیم؛ حتی به عراق، کربلا و نجف هم رفتیم. من خاطرات بسیار خوبی از آن دوران دارم. عشق و علاقه به این گردشگری را همان سفرها در من به وجود آورد

طی این 50 سال همواره سعی کرده‌ایم تا کار را با استاندارد مشخصی پیش ببریم، چون شاهد بوده‌ایم که فعالیت برخی شرکت‌ها به‌واسطه پشتیبانی و رانت‌، یکباره رونق می‌گیرد، اما دوام نمی‌آورند و با همان سرعتی که بالا رفته‌اند، پایین می‌آیند، بنابراین ما پله‌پله حرکت کردیم و بالا رفتیم و همیشه هم در فروش ایرلاین‌ها جزو پنج شرکت اول بوده‌ایم. البته این شرایط تا قبل از به وجود آمدن سیستم‌های فروش آنلاین بود که تاثیر به‌سزایی روی کاهش آمار فروش دفاتر داشته است. بنابراین شاید در حال حاضر جزو فروش‌های اول و دوم نباشیم، اما به هر حال آژانس تعطیلات کیفیت خدمات خود را همواره در بالاترین سطح ممکن حفظ کرده است.

در دوران کرونا هم متاسفانه نیروهایی که در این زمینه تخصص و تجربه پیدا کرده بودند، به‌واسطه کاهش درآمد، به‌تدریج در صنوف دیگر مشغول به کار شدند. بنابراین به‌دلیل از دست دادن نیروی انسانی مجرب که در کار ما اهمیت بسیاری دارد، باز هم متحمل ضرر شدیم. اکنون هم که کم‌کم گردشگری در حال رونق گرفتن است، با کمبود پرسنل باتجربه مواجه هستیم و درحال حاضر، در شرکت تعطیلات 45 کارمند مشغول به کار هستند.

تاسیس شرکت مارکوپولو

در سال 1386 که کار شرکت تعطیلات به‌ویژه در حوزه تورهای خارجی گسترش زیادی پیدا کرده بود، احساس کردم که لازم است فعالیت برخی از زیرشاخه‌های مربوط به صنعت گردشگری، در جایی متمرکز شود، بنابراین با چند نفر از دوستانمان که در زمینه برگزاری تور فعال بودند، مانند آژانس‌های ققنوس، گالیور و کیان، شرکتی به نام مارکوپولو را راه‌اندازی کردیم. این هلدینگ از بخش‌های مختلف آموزشی، هتلداری، تورهای داخلی و… تشکیل می‌شد و هدف این بود که تورها را برنامه‌ریزی کرده و هماهنگی کارهای اجرایی را انجام دهیم و پس از آن برای فروش به دفاتر خدمات مسافرتی ارائه دهیم. البته نه‌فقط دفاتر خود شرکت‌های شریک در هلدینگ، بلکه می‌خواستیم سایر دفاتر هم بتوانند از این فرصت استفاده کنند تا هر شرکتی به صورت جداگانه تور برگزار نکند، چون وقتی تعداد آژانس‌ها زیاد باشد، اگر هر کسی بخواهد تور خودش را برگزار کند، تعداد مسافران به حد نصاب نمی‌رسد. مثلاً برای تور اروپا، یک آژانس ممکن است 5 مسافر داشته باشد، یکی 4 نفر و یکی 6 نفر… در نتیجه، ما این شرکت را راه‌اندازی کردیم تا مسافران تجمیع شده و این کار با یک اسم مشترک انجام گیرد.

مارکوپولو پیشرفت خیلی خوبی داشت، چون زمان مناسبی شروع به کار کرد و تورهای ایران‌گردی و جهانگردی آن به‌خوبی فعال بودند، تا اینکه به قضیه کرونا برخورد کردیم و مانند سایر دفاتر دچار مشکل شدیم. می‌دانید که کرونا بیشترین آسیب را به صنعت گردشگری زد، یعنی ارتباطات و رفت‌وآمدها متوقف شد و شرایط بسیار سختی برای این صنعت ایجاد شد و عملاً حدود 2 سال دچار بحران بودیم و به همین دلیل بسیاری از دفاتر نتوانستند به کارشان ادامه دهند و آن را تعطیل یا تعلیق کردند تا ببینند در آینده چه می‌شود.

در هر حال، مارکوپولو بعد از پایان یافتن بحران کرونا، مجدداً شروع به فعالیت کرد، اما این فعالیت تا اندازه‌ای با قبل متفاوت است و بیشتر روی سیستم آنلاین و فروش‌های اینترنتی متمرکز است. زیرا در حال حاضر مردم بیشتر به‌دنبال این روش خرید هستند. البته فروش بخش تورهای خارجی از طریق آنلاین کار سختی است، زیرا برای ایجاد و بررسی پرونده، نیاز است که مسافر به‌نحوی مشاوره بگیرد و مشاوره آنلاین هم ممکن است به‌آسانی قابل انجام نباشد. بنابراین بحث تورهای خروجی مجدداً مانند روال قبل و به‌صورت حضوری پیش می‌رود.

ضربه سیاست بر گردشگری

ما در مارکوپولو یک شرکت مستقل داشتیم که فعالیتش در حوزه تورهای ورودی متمرکز بود و در این زمینه بسیار موفق بود و از اغلب نقاط دنیا من جمله از آمریکای جنوبی، مکزیک، برزیل، پرو و… تا اروپا و خاور دور گردشگر به ایران می‌آورد، اما متاسفانه این بخش هم با شیوع همه‌گیری کرونا دچار مشکل شد؛ پس از کرونا هم، در حالی که خود را برای شروع فعالیت مجدد آماده می‌کردیم، باز هم به‌دلیل مسائل سیاسی و ایران‌هراسی به‌وجودآمده دچار مشکل و رکود شدیم و تبلیغات منفی روی خارجی‌ها بسیار تاثیر گذاشت. این در حالی است که ما خودمان در مرکز حوادث هستیم و می‌بینیم که شاید مشکلات به قدری که در رسانه‌های خارجی بزرگنمایی می‌شود، نباشد، اما وزارت خارجه کشورها اعلامیه می‌دهند و از اتباع خود می‌خواهند که به دلیل ناامنی به ایران سفر نکنند.

بدین ترتیب، این موضوع سبب شده میزان تور ورودی بسیار کاهش پیدا کند و متاسفانه مسئولان دولتی ما هم در این سال‌ها برای ترمیم چهره مخدوش شده ایران در رسانه‌های خارجی کار موثری انجام نداده‌اند. بنابراین در حال حاضر، تنها اتباع کشورهای همسایه مانند عراق، افغانستان، پاکستان به ایران سفر می‌کنند که بیشتر بُعد زیارتی دارد تا گردشگری.

ما در زمینه توریسم سلامت هم فعالیت‌های خیلی خوبی (حتی از کشورهای اروپایی) داشتیم چون هم کیفیت درمان و هم قیمت‌ها برایشان بسیار مناسب بود، اما آن هم با توجه به مسائلی که پیش آمد، متوقف شد. خلاصه اینکه شرایطی که درباره آن صحبت کردم باعث شده، شرکت مارکوپولو که قبل از شیوع کرونا نزدیک به 200 نفر نیرو داشت، اکنون با حدود 100 کارمند در بخش‌های مختلف به فعالیت خود ادامه دهد.

تجربه هتلداری

در مملکت ما نیاز فراوانی برای ساخت هتل‌های جدید وجود دارد، اما یکی از دلایلی که باعث شده به این مهم چندان پرداخته نشود عدم ثبات تعداد مسافر است. من دوستی در شیراز داشتم که ظاهراً یک روز در دولت آقای خاتمی زمانی که مسافر خارجی زیاد بود و در شیراز اصلاً اقامتگاهی پیدا نمی‌شد و مسافران سرگردان شده بودند، در استانداری کاری داشته که همان موقع به او می‌گویند بیایید در ساخت هتل سرمایه‌گذاری کنید و ما هم حمایت و همکاری می‌کنیم. او هم شروع به ساخت هتلی در شیراز می‌کند، اما همین که ساخت هتل به اتمام می‌رسد، کشور با مشکلات سیاسی و تحریم‌ها مواجه می‌شود و از آنجایی که شغل اصلی این دوست ما گردشگری نبود، دچار مشکل می‌شود. بنابراین ما رفتیم و در راه‌اندازی هتل به ایشان کمک کردیم و اقدامات لازم را انجام دادیم تا هتل توانست سرپا شود و اکنون نیز در حال بهره‌برداری است. یعنی هم اداره و مدیریت هتل را در دست گرفتیم و هم مسافر داخلی و خارجی برایشان فرستادیم.

دریغ است ایران!

واقعیت این است که تا زمانی که ما نفت داریم، قدر صنعت درآمدزای گردشگری را نمی‌دانیم. در حال حاضر اگر به کشورهای اطرافمان نگاه کنید، متوجه می‌شوید که همین کشور ترکیه هیچ امتیاز برجسته‌ای از نظر تاریخی، فرهنگی و طبیعی نسبت به ما ندارد، اما من هر بار که به ترکیه می‌روم، از این همه عقب‌ماندگی خودمان دلم می‌سوزد.

من یکی، دو سال قبل از انقلاب به‌صورت زمینی به ترکیه رفتم‌، آن زمان ترکیه کشور ناامنی بود. اگر می‌خواستید از جاده‌های آن عبور کنید، می‌گفتند چند باکس سیگار اشنو ویژه با خودتان ببرید و در جاده برای مردم بیندازید تا اینها سرگرم جمع کردن سیگار شوند و به شما سنگ نزنند و اذیتتان نکنند. ببینید که سطح اقتصادی و فرهنگی ترکیه آن موقع چه بود و ما چه بودیم. وقتی هم که به شهرهای بزرگ مانند آنکارا و استانبول می‌رفتیم، تبلیغات هتل‌هایشان این بود که ما 24 ساعته آب داریم یا مثلاً دوش حمام داریم! حالا ببینید به کجا رسیده‌اند! هم اکنون در آنتالیا با برنامه‌ریزی و مدیریت درست 700 هتل 5 ستاره در کنار دریای مدیترانه ساخته شده است، در حالی که ما در کل ایران 700 هتل نداریم!

بعد از گذراندن دوره دبیرستان، رشته زبان‌شناسی را در دانشکده ادبیات و زبان‌های خارجی خواندم و سپس وارد بازار کار شدم ولی بعدها به دلیل راه‌اندازی هلدینگ مارکوپولو، اداره و بهره‌برداری از چندین هتل و مشارکت در ساخت یک مجتمع گردشگری در یزد، به من دکترای افتخاری اشتغال‌زایی و کارآفرینی دادند

دوبی هم به همین صورت بود. در زمان جنگ (سال 1361 یا 1362) که پروازها از ایران انجام نمی‌شد، یک پرواز سوئیس‌ایر از ایران به دوبی می‌رفت و ادامه مسیر باید از آنجا انجام می‌شد. ما برای رفتن به خارج از کشور مجبور بودیم به دوبی برویم و آنجا پرواز عوض کنیم. در نتیجه باید یک شب در دبی می‌خوابیدیم و فردای آن روز به فرانکفورت می‌رفتیم. آن زمان هم امکانات به این شکل نبود که بتوان از قبل روی سایت هتل‌ها را چک و اتاقی رزرو کرد. به ما گفتند میدان عبدالناصر بهترین جای دوبی است و چند هتل خوب دارد. من با خانواده آن‌جا رفتم و در هتلی به نام فنیشیا اتاق گرفتم. بوی رطوبت و نم در تمام هتل پیچیده بود و محیط آن بسیار به‌هم‌ریخته بود. به اتاق هم که رفتیم، آن‌قدر بوی بدی می‌آمد که ماندن در آن طاقت‌فرسا بود. اما امروزه که به دوبی سفر می‌کنیم، دیدن تعداد بسیار زیاد هتل‌ها با درجه‌بندی‌های متفاوت و کیفیت و امکانات عالی، موجب تاسف می‌شود. با خودم فکر می‌کنم که این‌ها چه بودند و چه شدند و ما چقدر ضعیف عمل کردیم. چقدر آنها روی بحث گردشگری کار کردند و ما فقط شعار دادیم.

موضوع بعدی این است که کار گردشگری در کشور ما ثبات ندارد. به عنوان مثال به هتل‌ها اعلام می‌شود که چنانچه مسافر بی‌حجابی در هتل حاضر شود، هتل تعطیل و جریمه خواهد شد. این کار در عمل کار بسیار دشواری است و میزبان و مهمان را در مقابل یکدیگر قرار می‌دهند. این در حالی است که در خانه‌های مسافرپذیر، هیچ ممانعتی وجود ندارد حتی شناسنامه هم چک نمی‌شود، لذا مسافران ترجیحاً به این خانه‌ها راه پیدا می‌کنند. این روزها هم هر نوع خانه و ویلا، شبانه یا هفتگی، در سایت‌های مختلف قابل رزرو هستند، بنابراین سرمایه‌گذار بر چه اساس و اطمینانی اقدام به سرمایه‌گذاری کند.

اگر نگاهی به کشورهای اسلامی اطرافمان داشته باشیم، می‌بینیم که مسئله حجاب در این کشورها به‌صورت فرهنگ‌سازی به پیش رفته و کارها به صورت افراط و تفریط نبوده است. برای همین است که در همین کشور عراق و در بصره پس از جنگ، ظرف 4 سال یک استادیوم ساخته شده، ولی ما الان 20 سال است که می‌خواهیم در اصفهان استادیوم بسازیم و هنوز تمام نشده است، چرا؟ چون سرمایه‌گذار نمی‌داند فردا با وجود ممنوعیت ورود خانم‌ها به استادیوم یا هزار و یک دلیل دیگر، قرار است چه ممنوعیت‌هایی شامل استفاده از آن استادیوم شود.

راز فراموش شده همبستگی

پدرم چند دوره عضو هیئت‌مدیره انجمن دفاتر خدمات مسافرتی بود و بعد از او هم من طی چند دوره عضو هیئت‌مدیره بودم، اما در سال‌های اخیر به‌خاطر اختلاف‌نظرهایی که با رئیس انجمن داشتیم به آنجا نرفتم، تا اینکه در این دوره آقای رفیعی دوباره از من دعوت به همکاری کردند.

تأسیس شرکت هالیدی به سال 1354 برمی‌گردد. آن زمان نهایتاً حدود 90 آژانس مسافرتی در سراسر فعالیت داشتند که بیشتر در تهران، مشهد، شیراز و اصفهان مستقر بودند. پدرم با حدود 12 کارمند شرکت هالیدی را راه‌اندازی کرد و بعد از انقلاب، نام شرکت به «تعطیلات» تغییر یافت و الان نزدیک به 50 سال از فعالیت این شرکت می‌گذرد

هدف من از حضور در این دوره ایجاد اتحاد است، چون به هر حال همه مرا به‌عنوان آدمی بی‌طرف می‌شناسند. گفتم بیایید دست به دست هم دهیم تا بتوانیم کار را بهتر پیش ببریم. یکی از مشکلات ما در صنف گردشگری نفاق است و برای این‌که بتوانیم به جایی برسیم و پیشرفتی داشته باشیم باید سعی کنیم در صنفمان اتحاد به وجود بیاوریم. من همیشه در انجمن می‌گویم که هدف‌گذاری ما باید روی ایجاد همبستگی باشد که البته کار سختی است. هرکس منیت‌ها و علایق و عقاید شخصی خود را دارد که همیشه باعث اختلاف بوده است، اما باید به سمت ایجاد اتحاد، یکدلی و هماهنگی برویم تا بتوانیم کاری از پیش ببریم. بالاخره در این همراهی‌ها ممکن است اختلاف سلیقه هم باشد که این مشکلی نیست، اما نباید بین ما تفرقه ایجاد شود و بخواهیم یکدیگر را تخریب کنیم. به‌محض این‌که شروع به تخریب یکدیگر کنیم، پیشرفت متوقف می‌شود. آژانس‌های مسافرتی باید از لحاظ دیدگاه اجتماعی به این اتحاد برسند و پیشنهاد من این است که بتوانیم یک اتحادیه بین تمام انجمن‌های حوزه گردشگری ایجاد کنیم تا بهتر بتوانیم مطالبات صنفی خود را با بخش دولتی در میان بگذاریم.

ثمره زندگی

22 ساله بودم که ازدواج کردم. همسرم هم خیلی جوان بود و 18 سال داشت و الان حدودا در حال وارد شدن به پنجاهمین سالگرد ازدواجمان هستیم. 2 دختر دارم که در ایران اقامت دارند. یکی از آنها آرشیتکت است و دیگری دکترای داروسازی دارد، پسرم هم در انگلیس در رشته مهندسی برق مقطع دکتری تحصیل می‌کند. یک نوه هم دارم که برایم به قول قدیمی‌ها، از بچه‌ها شیرین‌تر است.

کاری برای آینده ایران

متاسفانه مادر من خیلی زود از دنیا رفت و با توجه به علاقه شدیدی که پدرم به او داشت، از لحاظ روحی بسیار آسیب دید. به همین دلیل، بعد از مدتی تصمیم گرفت برای شادی روح مادرم شروع به ساخت مدرسه کند. این موضوع باعث شد سرگرم ساخت‌وساز مدرسه شود؛ ضمن اینکه پس از راه‌اندازی هر مدرسه، تاثیر عکس‌العمل‌ها و ابراز احساسات بچه‌ها روی پدرم بسیار مثبت بود. هرزمان وارد محیط مدرسه می‌شد و بچه‌ها به اطراف او می‌دویدند و او را “بابا شریف” صدا می‌زدند، اشک در چشمانش حلقه می‌زد و شور و شعف سراپایش را فرا می‌گرفت.

در سال 1386 که کار شرکت تعطیلات به‌ویژه در حوزه تورهای خارجی گسترش زیادی پیدا کرده بود، احساس کردم که لازم است فعالیت برخی از زیرشاخه‌های مربوط به صنعت گردشگری، در جایی متمرکز شود، بنابراین با چند نفر از دوستانمان که در کار برگزاری تور فعال بودند، مانند آژانس‌های ققنوس، گالیور و کیان، شرکتی به نام مارکوپولو را راه‌اندازی کردیم

اولین مدرسه، مدرسه‌ای پسرانه در دربند، در محله‌ای فقیرنشین بود که خیلی در تحصیل دانش‌آموزان آن منطقه تأثیرگذار بود. پس از آن پدرم دلبسته مدرسه‌سازی شد و تمایل پیدا کرد که این کار را ادامه دهد. علی‌رغم این‌که ساخت مدرسه نیاز به هزینه زیادی داشت، او بخش زیادی از درآمدش را برای این کار گذاشت و مدرسه دومش را نیز در منطقه محروم دارآباد ساخت. پدر قصد داشت مدرسه سوم را هم بسازد که متاسفانه قسمت نشد و بنابراین من مدرسه سوم را در نیاوران ساختم که شاید در حال حاضر بهترین مدرسه شمیرانات و تهران باشد و علی‌رغم این‌که مدرسه دولتی است، اما همه برای ثبت‌نام آن در نوبت هستند. در ساخت این مدرسه دخترم که مهندس آرشیتکت است کمک زیادی کرد و طرحی متناسب با هویت تاریخی آن منطقه و مجاورت مدرسه با کاخ نیاوران ارائه کرد. پیش از آن، در این محل مدرسه‌ای مخروبه وجود داشت که آن را تخریب کردیم و دوباره ساختیم.

یک بار از من سوال کردند که چرا به جای مدرسه درمانگاه نمی‌سازید؟ گفتم آن هم خوب است، اما مدرسه‌سازی حس دیگری به من می‌دهد، زیرا این بچه‌ها وقتی بزرگ شوند، باید مملکت را بسازند. اگر از اول بتوانیم در محیط درستی آنها را پرورش بدهیم که به نحو مناسبی آموزش ببینند، قطعاً در آینده خودشان و آینده مملکت تاثیرگذاری بیشتری خواهند داشت. من همیشه به مدیر مدرسه هم می‌گویم که اگرچه بحث آموزش خیلی مهم است، اما به نظرم بحث زندگی کردن از آن هم مهم‌تر است، پس زمان بازی بچه‌ها را از آنها نگیرید و مدام نگویید که باید درس بخوانند یا آنها را تحت فشار بگذارید که سر نمره بالاتر با یکدیگر رقابت کنند. بگذارید بچه‌ها بازی و بچگی کنند، عشق بورزند و از زمانشان لذت ببرند.

البته باید بگویم که با توجه به وضعیت گرانی مصالح، کار مدرسه‌سازی بسیار سخت شده است. من رئیس هیئت‌مدیره مجمع خیرین مدرسه‌ساز شمیرانات هستم و به دلیل همین گرانی‌های سرسام‌آور، ما شعاری داریم مبنی بر اینکه هر کسی می‌تواند حتی به اندازه یک آجر در این کار مشارکت داشته باشد تا ان‌شاءالله بتوانیم ساخت مدارس را ادامه دهیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *