1404/08/12
1404-05-24
مرداد 24, 1404
مرداد 24, 1404

خاکریز شکسته؛ چرا لجستیک ایران در 288 ساعت جنگ فلج شد

دکتر عباس حاجی‌ابراهیمی، متخصص لجستیک، در گفت‌وگو با ترابران از فقدان دانش لجستیکی در میان مدیران ارشد و عدم آمادگی زیرساخت‌های کشور برای مدیریت بحران می‌گوید. او معتقد است در جنگ دوازده روزه اخیر، نبود انبارهای استراتژیک غیرمتمرکز و وابستگی به روش‌های سنتی، کارایی سیستم لجستیک کشور را به شدت کاهش داد. به گفته او، مدیران لجستیک باید در شرایط بحران همچون کاپیتان‌های جنگ، فارغ از هرم سازمانی، تصمیم‌گیرنده اصلی باشند.
فقدان دانش لجستیکی

طلایه‌داری پدافند غیرعامل باید در دستان مدیران لجستیکی زبده و کارآزموده باشد

لجستیک بحران، خاکریز اول

از 23 خرداد تا 3 تیرماه 1404، 288 ساعت همچون کابوسی تمام‌نشدنی بر ایرانیان گذشت؛ آنها که جنگ را نه فقط در قاب تصویر بلکه در دوران هشت‌ساله جنگ تحمیلی با پوست و استخوان خود لمس کرده‌اند، تحلیل واقعی‌تری از شدت خسارت و خرابی این واقعه دارند و خوب می‌دانند که اگر دست‌کم در حد همان روزها، همبستگی، هماهنگی و خبرگی در کار داشتیم، شاید ردپای خونین دشمن این‌گونه بر جان خسته و تن زخمی سرزمینمان بر جای نمی‌ماند؛ بنابراین حال که گمان می‌رود این آتش‌بس را اعتباری نباشد، باید با تمام توان راهکارهای دفاع لجستیکی را به عنوان حلقه‌ای مهم از زنجیره پدافند غیرعامل بازیابیم و برای روز مبادا در میدان عملیات عیارسنجی کنیم. با دکتر عباس حاجی‌ابراهیمی، استاد دانشگاه و صاحب‌نظر حوزه لجستیک و حمل‌ونقل درباره شیوه‌های تقویت پدافند غیرعامل و لجستیک بحران در کشور گفت‌وگویی داشتیم. او معتقد است که در دنیای امروز نباید به مقوله پدافند غیرعامل، صرفاً به دلیل احتمال بالا گرفتن مجدد آتش جنگ پرداخت بلکه به عنوان یک الزام در بحث تکنولوژی لجستیک باید به آن پرداخته شود. به گفته او، نتیجه عدم به‌کارگیری خرد جمعی و کار گروهی و عدم بهره‌گیری از تجارب پیشین، همان شرایط پرآسیبی است که در دوره کوتاه درگیری 12 روزه شاهد آن بودیم.

با توجه به تجربه دشواری‌های درگیری نظامی اخیر قصد داریم وضعیت لجستیک بحران و پدافند غیرعامل را در کشور بررسی کنیم. پس برای شروع بحث، لطفاً کمی درباره الزامات و وظایف مدیران لجستیکی در هنگام بروز بحران توضیح دهید.

در ابتدای بحث باید تعاریفی از لجستیک و پدافند غیرعامل داشته باشیم، چون متاسفانه هنوز هم معنای لجستیک حتی در میان مدیران ما چندان روشن نیست و آن را با زنجیره تامین اشتباه می‌گیرند، در حالی که لجستیک بخشی از زنجیره تامین است. باید بدانیم که اگر می‌گوییم یک مدیر یا هماهنگ‌کننده لجستیک نقش کلیدی در حفظ و تداوم زنجیره تامین فعالیت‌ها دارد، منظورمان چیست. فراموش نکنید که مدیران لجستیک مدیران بسیار داینامیک و پویایی هستند چون مسئولیتشان اقتضا می‌کند که به‌موقع و در لحظه تصمیم بگیرند، در واقع، بخش‌های دیگر می‌توانند ساعت‌ها بنشینند و برنامه‌ریزی، مشاوره و گفت‌وگو داشته باشند و سپس بهترین تصمیم را بگیرند، اما مدیران لجستیکی وظیفه خاصی برای حفظ تداوم عملیات بدون توقف، تامین منابع و تولید، توزیع، کنترل و مدیریت موجودی دارند. آنها باید توزیع و پخش ایمن و خدمات مربوطه را با بهترین شکل و حداکثر بهره‌وری انجام دهند تا آسیب‌پذیری در این زنجیره‌ها به حداقل برسد. مسلماً این کار آسانی نیست، زیرا این افراد بیش از اندوخته‌های تئوری از طریق تحقیقات و مطالعات تخصصی (حتی آگاهی از تجارب کشورها و سرزمین‌های دیگر به صورت ملموس یا حداقل با مطالعه) باید براساس تجربیات خود عمل کنند که این تجربه در میدان عملیات به دست می‌آید. از طرف دیگر، این اشخاص هم باید نگاه روبه‌جلو یا از مبدأ به مقصد داشته باشند و هم به‌طور هم‌زمان نگاه رو به عقب که اصطلاحاً به‌عنوان لجستیک معکوس شناخته می‌شود. من همیشه به طنز می‌گویم وقتی شرایط بحران پیش می‌آید، مدیران لجستیک باید یک بازوبند کاپیتانی به بازو ببندند، چون در چنین شرایطی، فارغ از راس و هرم سازمانی، آنها هستند که باید حرف اول و آخر را بزنند، نه مدیرعامل سازمان. مثل زمان جنگ که تصمیمات ستاد لجستیک متشکل از بالاترین رده افسران باتجربه، دانش‌آموخته و متخصص، از طرف تمامی تشکیلات نظامی مورد اطاعت قرار می‌گیرد. با این توضیحات و مفاهیم، طبیعی است که وقتی یکسری اصول و مؤلفه‌های مدیریتی تدوین نشده، در اختیار یک سازمان قرار نگرفته و به آن سازمان در زمینه لجستیک آموزش نداده باشیم، کارایی آن افت خواهد کرد و در شرایط خاص، بازدهی بسیار کمی از خود نشان خواهد داد، کما اینکه از کارنامه عملکرد این جنگ 12 روزه حداقل بسیار بیشتر از این انتظار می‌رفت که متاسفانه حاصل نشد.

 

به نظر شما، فراتر از انذار و هشدار ضرورت تقویت لجستیک، چگونه باید آگاهی مدیران لجستیکی را ارتقا داد تا بتوان از فضای عقیم و ناکارای موجود خارج شد؟

من مدت‌های مدیدی است که بحث لجستیک و حمل‌ونقل را تدریس می‌کنم و شاید بیش از 10 هزار نفر دانشجو داشتم که اغلب از معاونان، اعضای هیئت‌مدیره و کارشناسان ارشد در صنایع بزرگ فولادی، نفتی، پتروشیمی، خودرویی و… بودند، اما بدون اغراق باید بگویم که در این کلاس‌ها شاید به اندازه انگشتان دو دست از مدیران آن سازمان‌ها شرکت نکرده‌اند، یعنی تصمیم‌گیرندگان اصلی خودشان را به شدت درگیر کارهای اجرایی می‌کنند، به جای مدیریت استراتژیک و تاکتیکی فقط دنبال بررسی تکنیک‌ها می‌روند و چون وقت آزاد ندارند یا به دلایل دیگری (مثل اینکه نمی‌خواهند با کارشناسان در یک دوره آموزشی شرکت کنند) بعد از مدتی سطح معلوماتشان حتی از کارشناسان خودشان هم کمتر می‌شود، قدرت مدیریتشان کاهش می‌یابد، در هوشمندی، کنترل و اجرای پروژه ضعیف می‌شوند و… بنابراین مجبور هستند کار را به بخش‌های زیردستی واگذار کنند که آن بخش‌ها هم ممکن است چندان آموزش‌پذیر نبوده و به قولی بله‌قربان‌گو باشند. مدیران ارشد و تصمیم‌گیر سازمان‌ها واقعاً باید با بحث به‌کارگیری دانش لجستیک بالاخص در پدافند غیرعامل آشنا شوند، در حالی که در کشور ما به مدیریت لجستیک به شدت بی‌توجهی شده و فقط از تیتر آن استفاده می‌شود؛ حتی وقتی من به عناوین شغلی افرادی که در ایران کار لجستیک می‌کنند نگاه می‌کنم، متوجه می‌شوم که حتی یک مورد با شغل‌های لجستیکی مرسوم در دنیا تشابه وظایف و اسمی ندارد. مدیران ما باید بدانند چرا لجستیک همیشه درباره منابع حیاتی صحبت می‌کند و چرا «لجستیک پیشگیرانه» در دنیا تعریف شده و آموزش داده می‌شود؛ مقوله بسیار بااهمیتی که ما از آموزش آن بی‌بهره‌ایم! اساساً یکی از کارهای پیشگیرانه داشتن انبارهای استراتژیک است تا به جای اینکه کالاها در بنادر دپو شوند و احیاناً مورد حمله نیروهای متخاصم قرار گیرند، اصطلاحاً با حمل یکسره به انبارهایی در داخل کارخانه و تحت کلید گمرک منتقل شوند. در چنین شرایطی، به درخواست شرکت متقاضی، گمرک می‌تواند به بخشی از کالا طبق اظهارنامه مجوز ترخیص دهد تا هم از لحاظ اقتصادی و گردش مالی مشکلی ایجاد نشود و از دپو شدن کالاها در یک نقطه جلوگیری شود تا شاهد واقعه‌ای مانند انفجار بندر شهید رجایی که در اردیبهشت‌ماه امسال به وقوع پیوست، نباشیم. لجستیک در طراحی‌های مسیرهای جایگزین حمل‌ونقل مانند حمل‌ونقل ترکیبی، شبکه حمل‌ونقل چندوجهی و حتی تحلیل لجستیکی این شبکه‌های حمل‌ونقل، مطالب بسیاری برای گفتن دارد، اما باید گوش شنوایی وجود داشته باشد. باز هم تکرار می‌کنم که مدیران لجستیک، پیش از همه برای شرایط اضطراری تربیت می‌شوند و سپس برای شرایط عادی، اگر روی تمام این مسائل و روی زیرساخت‌های مورد نیاز در زنجیره‌های تامین و انعطاف‌پذیری لجستیکی آنها صحبت شود، ما کارشناسان هم می‌توانیم سیستم‌های لجستیکی مختلفی را پیشنهاد کنیم. نکته دیگری که مایل هستم در اینجا به آن اشاره کنم، این است که اگر مشکلات مختلف مربوط به نقل‌وانتقالات مالی و جذب سرمایه‌گذار خارجی حل شده بود، سرمایه‌گذاران خارجی و شرکت‌هایی که به شکل BOO یا BOT تاسیس می‌شدند، با مداخلات و فشار به دولت‌های متبوع می‌توانستند به نوعی نقش پدافند غیرعامل را در کشور بازی کنند. همچنین وقتی به بحث هوش مصنوعی، IOT، اینترنت، AI و… ورود کنیم، می‌بینیم که تا چه حد این فن‌آوری‌ها می‌تواند ایده و اطلاعات به ما بدهد. حتی می‌توانیم پیش‌بینی‌های دقیق‌تری داشته باشیم چه در بحث لجستیک و چه در بحث اختلالاتی که ممکن است در سیستم‌ها رخ دهد. دانش لجستیک و به‌تبع آن بهینه‌سازی مسیرهای حمل‌ونقل می‌تواند به ما کمک کند تا بدانیم تاجر در شرایط بحران از کدام بنادر می‌تواند برای واردات و صادراتش استفاده کند یا با کمک کدام کشورهای همسایه می‌توان فشار بر بنادر یا مراکزی را که بیشتر در تیررس حمله دشمن است کم کرد تا تبادل کالا سریع‌تر انجام شود. خلاصه اینکه، به نظر من دانش لجستیک در پدافند غیرعامل نقش اصلی دارد چون مطالعاتش با پدافند پیوند خورده و اجزاء و خدمات لجستیک در خدمت پدافند غیرعامل قرار می‌گیرد. پژوهش‌های بسیاری هم در این زمینه در خارج از کشور و در ایران انجام شده است. باید در مراکزی مانند اتاق‌های بازرگانی راهکارهای لجستیکی در مواقع بحران را پیدا کرد و این مطالب را به شرکت‌های حمل‌ونقل و شرکت‌های تجاری مرتبط آموزش داد. ضمن اینکه تمام ذی‌نفعان زنجیره تامین باید بحث HSSE یعنی Health Safety Security Environment را بیاموزند.

 

به انبارهای اضطراری اشاره کردید که برای جلوگیری از خسارات سنگین در زمان وقوع بحران، همه کالاها در بنادر تجمع نشوند، آیا اکنون در ایران از چنین انبارهایی استفاده می‌شود؟

بله؛ پیش‌بینی‌هایی شده است ولی کافی نیست. همان‌طور که می‌دانید گاهی بهتر است انبارها متمرکز باشند تا ذخیره‌سازی بهتری داشته باشیم، اما در زمان اضطرار، انبارها باید غیرمتمرکز و کوچک‌تر باشند؛ در چنین مواقعی دیگر بحث هزینه – فایده مطرح نیست، بلکه باید به مقوله هزینه – فرصت توجه داشت. باید پیش‌بینی کنیم که مثلاً چگونه به خودروهایی که در شرایط اضطرار در حال فرار از شهر هستند، قطعات یدکی برسانیم، برایشان تعمیرات انجام بدهیم و سوخت را از چه طریق به آنها برسانیم؟ اگر انبارهای سوخت بمباران شود یا پمپ‌بنزین‌ها صدمه ببینند، حتماً باید شبکه‌های سوخت‌رسان سیار در جاده‌ها آماده باشند و در چنین شرایطی حتی که اگر آنها هم خسارت ببینند، چون حجم مواد و کالای آنها خیلی کمتر از مراکز ذخیره‌سازی بزرگ است، میزان خسارت هم کمتر خواهد بود. پس اصولاً نگاه انبارداری و انبارش ما نسبت به قطعات یدکی، آب، سوخت، تجهیزات، تجهیزات پزشکی و دارو… می‌بایست در ستاد مدیریت بحران بنابر دانش لجستیک و پدافند غیرعامل بسیار هدفمند طراحی شود. ما در حال حاضر، فناوری‌های GIS در سیستم اطلاعات کشور داریم که می‌تواند نقاط امن و مسیرهای اضطراری را در شرایط بحران برایمان مشخص کند و انبارهایی را که در مواقع بحران باید مورد استفاده قرار گیرد به ما نشان دهد. حتی از طریق هوش مصنوعی و یادگیری ماشین می‌توان پیش‌بینی نیازهای آتی، مدل‌سازی بحران، تخصیص منابع و… را انجام داد. ما باید کلاس‌های آموزشی شبیه‌سازی شده بحران در صنایع بزرگ داشته باشیم تا بدانیم در لحظه خطر با توجه به نوع اضطرار و بحران چه کسانی باید چه اقداماتی انجام بدهند.

 

ما در ترابران درباره فناوری‌های نوین در حوزه حمل‌ونقل و لجستیک مطالب متعددی داشته‌ایم اما اکنون نکته مهم این است که بدانیم در مواقع بحران چقدر به این فناوری‌ها مجهز هستیم؟

اجازه بدهید مثالی از گذشته بزنم. افسوس که بعضی امکانات در گذشته به تناسب تکنولوژی آن روز در کشورمان وجود داشت، ولی اکنون علی‌رغم پیشرفت تکنولوژی حتی مدل‌های گذشته را هم در اختیار نداریم. در اوایل جنگ تحمیلی 8 ساله، سه شرکت خصوصی حمل‌ونقل (درست یا نادرست) ملی شد و در اختیار وزارت راه و ترابری قرار گرفت. وزارت راه هم با ادغام این شرکت‌ها، شرکت‌هایی را در بخش حمل‌ونقل بین‌المللی (ایریت) و حمل‌ونقل داخلی و حمل یخچالی تاسیس کرد. در واقع، مجمع و هیئت‌امنای این شرکت‌ها، وزارتخانه‌هایی مانند وزارت راه و ترابری، وزارت جهاد کشاورزی، وزارت بازرگانی، وزارت صنایع و چند سازمان دیگر بودند و در اساسنامه‌شان تعریف شده بود که این شرکت‌ها اگرچه باید سودآوری داشته باشند و وابسته به منابع دولتی نباشند، اما در شرایط اضطرار و بحران باید هر کاری را که به آن موظفند روی زمین بگذارند و به کمک حل بحران بشتابد، بنابراین این شرکت‌ها خودشان به‌تنهایی یک ستاد مدیریت بحران بودند. روی همین اصل، همه کارکنان این شرکت‌ها می‌دانستند که نباید قراردادهایی با بخش خصوصی ببندند که تمام امکانات و تشکیلات در اختیار آن قرارداد قرار گیرد، یعنی همیشه باید بخشی از امکانات برای شرایط بحران محفوظ می‌ماند. در همان بدو استخدام هم به همه همکاران آموزش می‌دادند که چنین مسئولیت‌هایی دارند. نمونه چنین آمادگی در زلزله رودبار بود؛ در 30 خرداد 1369، وقتی این اتفاق در ساعت 12 شب رخ داد، ساعت 5 صبح در شرکت حمل‌ونقل داخلی جمهوری اسلامی به ما آماده‌باش صددرصد داده بودند، بنابراین 400 تا 500 راننده و صدها نفر پرسنل همه 5 صبح آماده بودند که شروع به حمل هرگونه امکانات کنند، ازجمله امکانات هلال‌احمر یا امکاناتی که از طریق مردم یا کشورهای خارجی ارسال می‌شد و تمام این تجهیزات و نیروهای امدادی را با کامیون‌های بزرگ و یخچالی به رودبار می‌رسانند. در آن زمان، یک واحد در داخل شرکت 24 ساعته به صورت شیفتی نگهداری و تعمیرات را انجام می‌داد، یعنی هیچ‌وقت شرکت در طول 15 روز اول تعطیل نبود و نزدیک به 6 هزار سرویس در اوج بحران توسط شرکت حمل‌ونقل جمهوری اسلامی داخلی و یخچالی انجام شد؛ تمام کارکنان 15 روز بدون استراحت شبانه‌روزی در شرکت زندگی و فعالیت کردند و در شرایط اضطرار، با توجه به تکنولوژی و امکانات ضعیف آن موقع (یک سال بود که جنگ تمام شده بود) بدون هیچ اعتراضی کار خودشان را مانند یک ستاد نظامی انجام دادند. اما بعدها انبار این شرکت‌ها به فراخور شرایط روز به مزایده گذاشته و فروخته شد، شرکت‌های خصوصی بخش‌های مختلفی از آن را خریداری کردند و در نهایت، از شرکت‌های بزرگ به شرکت‌های بسیار کوچک تبدیل شدند، اما هیچ کسی یا گروهی برای شرکت‌های کوچک‌شده فعالیت لجستیک بحران را تعریف و تبیین نکرد. هیچ سازمانی از این شرکت‌های کوچک‌شده نخواست که به‌عنوان مسئولیت اجتماعی در شرایط بحران مسئولیتی را برعهده بگیرد. بحران اخیر حداقل تلنگری به ما بود که بدانیم بایستی روی این موضوع کار کنیم، مدل‌های قدیمی را با فناوری‌ها و روش‌های روز ادغام کنیم و بدانیم که پس از وزارت دفاع، وزارت راه مهم‌ترین، ستادی‌ترین و ارزشمندترین سازمان در کنار سازمان‌هایی مانند وزارت صمت برای پدافند غیرعامل است و باید از تخصص لجستیکی براساس تجربیات گذشته، هماهنگ و همراه با تکنولوژی روز استفاده شود. تاکید می‌کنم که لجستیک مقوله‌ای تخصصی و ملقمه و معجونی از علم اقتصاد و بعد مدیریت، بازرگانی و مهندسی است. اگر نگاه اقتصادی، مدیریتی، تجاری، بازرگانی و مهندسی و مجموعه‌ای از همه اینها در لجستیک به درستی مطالعه و برنامه‌ریزی نشود، ممکن است در اوایل کار کسی متوجه نشود، اما در اضطرارها، بحران‌ها و شرایط مختلف بهره‌وری آن سازمان کمتر و کمتر خواهد شد و به تبع، اثربخشی مدیران لجستیکی آن سازمان هم کاهش می‌یابد. از این رو، بایستی به مسئله لجستیک و زنجیره تامین به صورت زیربنایی نگاه کرد و از اول با مطالعه کار را پیش برد، نه با نظر شخصی یا تجربه یک نفر. اگر هم از تجارب استفاده می‌شود، باید به صورت مشورتی از تجارب گروه بزرگی از افراد زبده باشد که بتوانند برای مدیریت خدمات لجستیکی تصمیمات بهتری بگیرند.

 

به نکته مهمی اشاره کردید، براساس اساسنامه سازمان پدافند غیرعامل وزارت راه یا وزارت صمت یا وزارت بهداشت در کمیته دائمی این سازمان حضور ندارند و اعضای آن بیشتر از حوزه آفندی و پدافندی هستند. این نقیصه تا چه حد اهمیت دارد؟

ببینید! پدافند غیرعامل باید در قسمت‌های مختلف بخش‌بندی شود. به عنوان مثال، در حوزه زلزله که بیشتر به شهرها آسیب می‌زند، معمولاً ستاد بحران شهرداری‌ها بهتر می‌توانند مسائل درون‌شهری را مدیریت کنند، چون بر مسائل مانند لوله‌کشی‌ها، مخازن آب، مخازن سوخت، پتروشیمی، نفت و… اشراف کامل دارند؛ حالا اگر سیل راه افتاد، قضیه فرق می‌کند، چون معمولاً سیل از مسیل‌هایی که قبلاً رودخانه، گسیل آب، کانال آب و… شروع می‌شود، بنابراین بایستی نهادهایی دخیل باشند که با مسائل آب و فاضلاب روستایی و شهری آشنا هستند، یعنی مرتبط با وزارت نیرو. می‌خواهم بگویم همه این سازمان‌ها مانند وزارت بهداشت، صمت، راه، وزارت کشور می‌بایست در سازمان پدافند غیرعامل حضور داشته باشند، اما در این ستاد بحران، اضطرارهایی پیش می‌آید که باعث می‌شود بعضی از این سازمان‌ها در درون این ستاد نقش کلیدی‌تر پیدا کنند؛ مثلاً در بحث جنگ، وزارت راه نقش کلیدی‌تری نسبت به سازمان‌های دیگر دارد یا در دوران طولانی شیوع کرونا، وزارت بهداشت نقش کلیدی داشت. منظورم این است که به فراخور اتفاقات، بعضی سازمان‌ها باید تصمیم‌گیرنده اصلی شناخته شوند.

 

با توجه به اهمیت آموزش نیروی انسانی در حوزه لجستیک بحران، آیا از چگونگی برگزاری دوره‌های آموزشی تخصصی در این بخش در سازمان‌های مربوطه اطلاع دارید؟

براساس اطلاع من، در سایت‌های صنعتی، آموزش لجستیک و حمل‌ونقل وجود دارد، اما اشکالی که وجود دارد این است که همه روی سرفصل HSE متمرکز شده‌اند، در حالی که دوره Health Safety Environment مدت‌هاست سپری شده و امروزه اضطرار و بحران از درون بیشتر رخ می‌دهد تا بیرون، پس باید حتماً مبحث Security را هم در آن گنجاند. بنابراین تصور من این است که سطح فناوری ما و طرف متخاصم یا دشمن، با هم متفاوت بوده و آنها از تکنولوژی بالاتر، اطلاعات و تخصص بیشتر برخوردار هستند، بنابراین ما هم بایستی سطح علمی و تخصصی خودمان را ارتقا بخشیم تا بتوانیم خسارت‌ها را به حداقل رسانده و جبران کنیم.

 

 آمادگی بدنه دانشگاهی و آموزشی کشور را در حوزه پدافند غیرعامل در چه سطحی ارزیابی می‌کنید؟ اکنون ارتباط دانشگاه با نهادهای اجرایی و دولتی کشور در چه وضعیتی قرار دارد؟

هرچه سازمان‌های بزرگ بیشتر از دانش‌آموختگان دانشگاهی دعوت به همکاری کنند و در بخش‌های مختلف این اشخاص را به کار بگیرند خودش نوعی پدافند غیرعامل است و باعث می‌شود بدنه آن سازمان – هم در حال حاضر و هم در آینده – از لحاظ تکنولوژی تقویت شود. اگر افراد بر اساس تخصصشان مشغول به فعالیت شوند، با هشیاری، دقت و مسئولیت بیشتری کار می‌کنند و پیوندشان از دانشگاه و مدرسان بریده نمی‌شود. در 30، 40 سال پیش یا حتی قبل از آن، وقتی دانشجویان فارغ‌التحصیل می‌شدند، با وجود نبود شبکه‌های اجتماعی تا سالیان دراز ارتباط بسیار قوی با دانشگاه‌ها، باشگاه‌های فارغ‌التحصیلان، گروه‌های دانشجویی و… داشتند ولی دانشجوی امروزی که هر لحظه در فکر این است که زودتر این دوره طاقت‌فرسا را به پایان برساند تا برای کسب درآمد وارد بازار کار شوند، در دوره دانشجویی از آن محیط استفاده کافی نمی‌برند و بعد از آن هم ارتباطشان را کاملاً قطع می‌کنند، چون ارتباطی بین خودشان و دانشگاه نمی‌بینند. واژه‌هایی مثل همکاری دانشگاه با صنعت، همکاری دانشگاه با مراکز رشد، استارتاپ‌ها و… همگی جذاب هستند، اما بایستی برای همه دانشجویان فرصت‌های مناسب ایجاد شود تا این افراد به صورت تکنیکی آموزش‌های پدافند غیرعامل را ببینند و حساسیت این امر را برای آینده شغلی خود و به عنوان یک مسئولیت اجتماعی درک کنند. در شرایط جنگی اخیر، اگر از کسانی که تخصص‌هایی دارند، می‌پرسیدید که در این موقعیت بحرانی باید چه کار کرد، هیچ ایده‌ای نداشتند، نهایتاً جست‌وجویی می‌کردند و از طریق Chat GPT اطلاعاتی به شما تحویل می‌دادند. اگر نیروهای متخصص و دانشگاه‌دیده ما در شرایط اضطراری بحران راهکار چندانی به ذهن‌شان نرسد یا عملکرد قوی نداشته باشند، دیگر از مردمی که کمتر در این شرایط آگاهی و تجربه دارند، چه توقعی می‌توانیم داشته باشیم. به عبارت بهتر، از نظر من، ضروری است که طلایه‌داران پدافند غیرعامل افرادی مجرب و تحصیلکرده باشند و این موضوع را در دانشگاه‌ها و سازمان‌های علمی به عنوان یک مسئولیت هم علمی و تخصصی و هم اجتماعی و حتی فرهنگی در برنامه‌های خود لحاظ کنند تا ان‌شاءالله در آینده عموم جامعه برای چنین شرایط بحرانی آمادگی کافی داشته باشند زیرا صرفاً از سازمان‌های دولتی یا غیردولتی نمی‌شود انتظار داشت که همه کارها را انجام دهند. به یاد دارم که در زمان جنگ تحمیلی هشت‌ساله، 50 درصد آذوقه و نیازهای سربازان و مایحتاج مختلف را مردم شهرهایی که نزدیک به جبهه بودند یا در این مسیر بودند تامین می‌کردند و بخش دیگر را هم دولت از منابع خودش فراهم می‌کرد، اکنون هم این حس همکاری و تجربه تشخیص مصلحت در شرایط اضطرار بایستی از طریق آموزش و دانش در جامعه تسری پیدا کند.

━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━
ماهنامه ترابران، شماره 233، مرداد 1404 [نسخه دیجیتال]

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مشابه