«مه، موسیقی و مستند؛ تولد کمپ در بابل»
نخستین «کمپ سینمای مستند ایران» در چارچوب هفته مازندران، گروهی از مستندسازان را از ایستگاه راهآهن تهران تا دل جنگلهای هیرکانی بابل کنار هم نشاند؛ سفری سهروزه که در آن قطار تاریخی تهران–ساری، پل ورسک، موسیقی محلی و سینمای پرتابل در جنگل، بهانهای شد برای گفتوگو درباره معیشت مستندسازان، نقش مرکز گسترش و سهم مستند در روایت میراث طبیعی و فرهنگی مازندران.
گزارش ازالهام زرقانی شیراز
صبحی سرد و مهآلود در ایستگاه راهآهن تهران، آغازگر سفری بود که بوی مستند میداد. من، خبرنگار ترابران، در میان سی مستندساز، سوار قطاری شدم که قرار بود از مسیر تاریخی تهران–ساری بگذرد؛ همان مسیر ریلی که در دوران رضا شاه پهلوی ساخته شد و به خاطر پیچهای حیرتانگیز و سهگانهی معروفش، «سهخط طلایی» نام گرفته است.
قطار بهنرمی از ایستگاه جدا شد و خیلی زود، تهران پشت مه صبحگاهی محو شد. هر پنجره، قاب یک فیلم بود؛ کوه، دره، تونل و نوری که گاه روی شیشهها میلغزید. صدای تقتق چرخها روی ریل، ریتمی ساخته بود که با گفتوگوی مستندسازان در هم آمیخت.
در مسیر، قطار از پل ورسک گذشت — آن معجزهی مهندسی که دهههاست میان کوه و آسمان آویخته است. من از پشت شیشه، مستندسازانی را میدیدم که با دوربینهایشان از قابهای تکرارنشدنی فیلم میگرفتند؛ کسی از خم ریلها، دیگری از انعکاس آفتاب بر بدنهی فلزی پل، و چند نفر در سکوت، فقط نگاه میکردند.
هر تونل که تمام میشد، منظرهای تازه پیش چشممان باز میشد — درههای سبز، رودهای پیچان و جنگلهایی که بوی شمال را پیش از رسیدن به ما رسانده بودند. آن لحظه فهمیدم خود مسیر، بخشی از مستند است؛ سفری در زمان و طبیعت.
در ایستگاه شیرگاه پیاده شدیم. هوای نمناک شمال، نفس را تازه میکرد. مستندسازان دوربینهایشان را جمع کردند و به گروهی پیوستند که از تهران با دو اتوبوس آمده بودند. از آنجا، همه با هم راهی بابل شدیم تا نخستین «کمپ سینمای مستند ایران» را در دل جنگلهای هیرکانی تجربه کنیم.
رویدادی که به ابتکار انجمن صنفی کارگردانان سینمای مستند و با همکاری خانه سینما، فرمانداری بابل، جمعیت هلالاحمر و چند نهاد فرهنگی و رسانهای، از جمله موسسه رسانهای ترابران برگزار شد.
سه روز اقامت در دل جنگلهای باستانی هیرکانی، بهانهای شد برای گفتوگو، پژوهش، رفاقت و بازنگری در حال و آیندهی سینمای مستند ایران.
«طبیعت بهترین میزبان گفتوگوست»
محل برگزاری کمپ در منطقهی جنگلی بزچفت بابل بود؛ جایی که چادرهای سفید هلالاحمر در میان مه و درختان هزارساله برپا شده بودند. به محض ورود، گروه مستندسازان راهی رستوران جنگلی پینار شدند؛ جایی که با موسیقی زندهی محلی و اجرای گروه زندگی به سرپرستی علی حسننژاد، نغمههای فولکلور مازندران در فضا پیچید و طعم اقلیم شمال با صدای دوتار و کمانچه در هم آمیخت.
در آغاز برنامه، مهندس مصطفی میرتبار – معاون استاندار و فرماندار ویژه بابل – به جمع مستندسازان خوشآمد گفت و در سخنانی پرحرارت از میراث تاریخی، تنوع زبانی و اقلیمی مازندران سخن گفت:
«مازندران فقط یک اقلیم نیست، حافظهی زندهی زمین است؛ یادگار دو میلیون سال تکامل جنگلهای باستانی و مردمانی که از پیش از ورود آریاییها در این سرزمین زیستهاند. اینجا ریشههای ایران است، و سینمای مستند، بهترین ابزار برای بازخوانی این ریشهها.»
میرتبار در ادامه تأکید کرد که حضور مستندسازان میتواند نگاهی تازه به ظرفیتهای فرهنگی و طبیعی مازندران بیفزاید و بر اهمیت مستندسازی در حفظ میراث بومی تأکید کرد.
«سینما از سفر زاده میشود»
مهدی قربانپور – مستندساز و دبیر کمپ – هدف از برگزاری این رویداد را چنین توصیف کرد:
«ما تلاش کردیم تعاملات صنفی را از سالنهای بسته اداری بیرون بیاوریم و در دل طبیعت رها کنیم. وقتی صد مستندساز در کنار هم آتش روشن میکنند، حرف میزنند و به اقلیم نگاه میکنند، خلاقیت و رفاقت، همزمان زاده میشود. هدف ما بازسازی روابط انسانی و حرفهای در سینمای مستند است.»
قربانپور تأکید کرد که این سفر، تلفیقی از پژوهش، تعامل صنفی و تجربهی میدانی است و ادامه داد:
«سفر ذهن را باز میکند. هر قدم در جنگل، هر نگاه به مردم محلی، یک سوژهی بالقوه است. ما مستندسازان آمدهایم دوباره «دیدن» را یاد بگیریم.»

آتش، گفتوگو، دغدغه
با غروب آفتاب، جمع مستندسازان دور آتشی بزرگ نشستند. صدای چوب و گفتوگو در هم آمیخت. مهرداد زاهدیان، رئیس انجمن صنفی کارگردانان مستند، آغازگر بحث شد:
«سینمای مستند، صادقترین بخش سینمای ماست اما کمدیدهترین. معیشت مستندسازان شکننده است و حمایتها ناکافی. مرکز گسترش باید بازوی حمایتی باشد، نه بهرهبردار. در کشورهای دیگر، مستندساز یارانه میگیرد؛ در ایران با عشق دوام میآورد.»
سخنان او موجی از همدلی و نقد را در میان حاضران برانگیخت. بسیاری از مستندسازان از وضعیت بیمه، پروژههای پژوهشی و بیثباتی اقتصادی سخن گفتند. زاهدیان در پایان جمعبندی کرد:
«حقیقت را نمیشود با جیب خالی دنبال کرد. اگر مستندساز بماند، حقیقت هم میماند.»
شام شب نخست با شامیکباب محلی و برنج معطر مازندرانی در کمپ سرو شد؛ غذایی که قربانپور آن را «رنگ و طعم جغرافیا» نامید و گفت:
«در این سفر همه چیز باید مزهی این خاک را بدهد — از موسیقی تا غذا، چون سینمای مستند از اقلیم خودش معنا میگیرد.»

سینمای پرتابل در دل جنگل
در پایان شب، رضا الماسی، با کمک گروه اجرایی، «سینما کمپ» را در فضای باز راهاندازی کرد. پردهی سفیدی میان درختان آویخته شد و فیلم مستند بیلینک به نمایش درآمد؛ داستان خانوادهای که کودکانشان در آستانه نابیناییاند و پدر و مادر، پیش از تاریکی جهان، آنها را به سفر میبرند تا تصاویر را در ذهنشان ذخیره کنند.
تماشای این فیلم در دل جنگل، در سکوت و صدای جیرجیرکها، برای بسیاری از حاضران تجربهای شاعرانه و فراموشنشدنی بود — گویی سینمای مستند به خانهی نخستین خود بازگشته بود؛ طبیعت.
نخستین کمپ سینمای مستند ایران، تجربهای بود از همزیستی هنر و طبیعت، سفر و سینما، واقعیت و رویا. به تعبیر یکی از حاضران، «اینجا مستندسازان یاد گرفتند قبل از ساختن فیلم، باید دوباره نگاه کنند.»
کمپی که از ریل آغاز شد، در جنگل به اوج رسید و قرار است در مسیر نور از برج مسکونی بلندی با منظره زیبای دریا و جنگل دیدن کنیم؛ سفری که شاید روزی خودش سوژهی یک مستند باشد — مستندی دربارهی آدمهایی که برای دیدن دوبارهی جهان، به دل واقعیت رفتند.
هفتهی مازندران و نخستین کمپ سینمای مستند ایران با همکاری خانه سینما، انجمن صنفی کارگردانان سینمای مستند، موسسه رسانهای ترابران و فرمانداری بابل و هلالاحمر


